سلام گلم امروز قرار بودبعداز ظهر خاله جون زهرا و خاله جون اكرم همسايه هاي پيروان بيان خونه نزديك ظهر بود همش ميگفتي بييم بييم منم يك دفعه تصميم گرفتم ببرمت برا واكسن يه هويييييي اومديم بيرون در بهداشت كه تو كوچه ما باز ميشد بسته بود شانس ما سر كوچه داشتن آسفالت ميكردن مجبور شديم از كوچه پشتي بريم بلاخره رسيديم و خانوم پرستار گفتن اگر يك نفر ديگه بياد واكسن ميزنم اگر نه كه يه روزه ديگه الان آخره وقته اگه باز كنم بقيه واكسن و بايد بريزم دور كه يه ني ني هجده ماهه ديگه و چند تا ني ني دو و چهار ماهه هم اومدن يكي از ني ني ها خيلي گريه ميكرد عسله گلم پستونكشو در اورد و به سمت ني ني گرفت و گفت بيا بيا نازي نازي .. آفرين عشقه مامان قربون ا...