عسل جونمعسل جونم10 سالگیت مبارک

asal jon

هجده ماهگيت مبارك عشقم

ای تماشایی ترین مخلوق در روی زمین ! آسمانی میشوم وقتی نگاهت می کنم نفسه مامان هجده ماهگيت مبارك ....... امروز بابا رضا مرخصي بود .دخمله گلم واكسن داشت . بابايي گفت اي كاش امروز ميرفتم سر كار چه طور تحمل كنم گريه هاي عسلمو من جلوتر رفتم بهداشت كنار خونست كه گفتن امروز خانمي كه واكسن ميزنن نيستن برگشتم خونه بابايي خوشحال شد بازم اين بار در رفتي بابا رضا ..... لطفاً برای دیدن بقیۀ عکسها به ادامه مطلب بروید...   ...
18 آبان 1394

يه روز پاييزي

سلام دخمل گلم امروزم جمعه هشتم آبان ماه با مامان جوني و دايي جون و خاله جوني ها نهار رفتيم بيرون  همش صداي گوسفندايي كه ميديدي  در ميوردي و با شجاعت تمام دنبال هاپو ميرفتي يا بع بع ميكردي گلم يا هاپ هاپ موقع برگشتنم هوا اونقد خوب بود كه دايي جون ميگفت شبم بريم در بهشت از فردا بارندگيه بايد بشينين تو خونه خيلي خسته بوديم دخملم كه تو ماشين خوابيد پيش بابا رضا تو خونه موند من وماماني و خاله زهره رفتيم روضه عمه زهرا كه آخرش رسيديم بله بلاخره شام هم رفتيم اردوگاه دست حميد آقا درد نكنه حميد آقا شوهر خواهره حسين آقا شوهر خاله جونه از كارمندهاي اردوگاه هستن دو تا اتاق گرفته بودن برامون شام هم خانوم حميد آقا مريم خانوم زحمتشو كشيدن خيل...
8 آبان 1394

مراسم شبيه خواني

امروز دوشنبه چهارم آبان ماه 1394 صبح ماماني تماس گرفت بيان دنبالمون بريم مراسم شبيه خواني روستاي همت آباد زماني كه گفتم عسلم خوابه شما بريد ما با عمو علي و خاله جون زهرا ميايم بابا رضا هم كه سر كار بود امروز خيلي به شما خوش گذشت گلم ..... لطفاً برای دیدن بقیۀ عکسها به ادامه مطلب بروید... دايي جون احمد خاله جون ماماني ...
4 آبان 1394

عاشوراي حسيني

چه کوتاه است فاصله میان بالا رفتن دست علی (ع) و بالا رفتن سر حسین (ع) .... فاصله ای از ظهر غدیر تا ظهر عاشورا ... تا دل ز غم تو گشت بی تاب حسین این چشم تهی نگشت از آب حسین عمری است نیازمند این درگاهم یک لحظه گدای خویش دریاب! حسین شهادت امام حسین (ع)به تمامي دوستانم  تسلیت ... سلام عشقم امروز روز عاشورا هوا بسيار عالي بود با خاله جوني ها و مهشيد جون و حسين جون رفتيم هيئت مهدي جان هم تو هيئت فاطمه الزهرا زنجير ميزد بعد از اونم نهار اومديم تكيه سر كوچه الانم كه از خستگي خوابت برده گلم ... لطفاً برای دیدن بقیۀ عکسها به ادامه مطلب بروید... دم در خونه... ...
2 آبان 1394

تاسوعاي حسيني

تاسوعا آغاز عطشناک نهضت حسینی است و خط سرخ عاشورا با واژه های تاسوعا به حقیقت پیوست . . . راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده : آب ، آتش ، خاک ، هوا … آبی که از تو دریغ کردند آتشی که در خیمه گاهت افتاد خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردها و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها … ترکیب این چهار عنصر می شود کـــــــــــــــربلا … عسلم امروز تاسوعاي حسيني روز حضرت ابوالفضل العباس بود امروز هوا خيلي سرد بود نتونستيم ببريمت هيئت البته شما هم ساعت يازده ونيم تا يك نيم خوابت برده بود مامان جونم زنگ زد ه بود كه بريم خونشون حليم بخوريم بعد از اينكه بيدار شدي رفتيم خونه ماماني .... لطفاً برای دیدن بقیۀ...
1 آبان 1394

عسل جونم وپتوش

سلام دختر قشنگم امروز از صبح با هم  رفتيم بازار بعد از اونم نهار اومديم خونه ماماني فرصت نشد بيام پتوي دخملمو بيارم خوابت برد و ما هم با خاله جوني ها رفتيم روضه شب كه برگشتيم خونه وقتي  چشمت به پتوت افتاد واي كه چقدر اشك ريختي... .... لطفاً برای دیدن بقیۀ عکسها به ادامه مطلب بروید...     ...
29 مهر 1394

محرم

خیمه ماه محرم زده شد بر دل ما / باز نام تو شده زینت هر محفل ما جز غم عشق تو ما را نبود سودایی / عشق سوزان تو آغشته به آب و گل ما . . . السلام علیك یا اباعبدالله : دیباچه عشق و عاشقی باز شود ، دلها همه آماده پرواز شود ، با بوی محرم الحرام تو حسین ، ایام عزا و غصه آغاز شود . آغاز محرم حسینی را به تمامي دوستان ني ني وبلاگيم تسلیت عرض مینمایم ...
24 مهر 1394

بازي

سلام عشق مامان ديگه تو بازي لگو حرفه اي شدي ها ها ... از خواب كه پا ميشي البته زودتر از ماماني ميري سراغ لگو ها و ساعت ها سرگرم ميشي گلم ...
22 مهر 1394

مي مي عسل جوني

سلام گلم دارم تلاش ميكنم ميمي رو كه خيليم وابستشي ازت بگيرم يا اينكه كمتر بهت بدم فقط موقع خواب بابارضا كه مخالفه و ميگه اذيت نكن دخترمو خودش كه فهميده بشه ميذاره كنار بله ميبينيم بله به نظر شما اين دخمل خانم حالا حالا ها با اين مي مي هاش قصه ي درازي خواهد داشت خدا ميدونه يكي كم بود ميگرده پستونك هاي گم شدشم پيدا ميكنه ...
20 مهر 1394

هفده ماهگيت مبارك عشقم

صدای دلنشین زندگی طنین انداز روح و تنت باشد عسلم عشق مامان هفده ماهگيت مبارك دخمله قشنگم هر روز كه ميگذره با يه كار جديد و يه كلمه جديد ما رو شگفت زده ميكني الان ديگه عسلم كلمه هاي زيادي ياد گرفته ماماني بابايي بابا حاجي دايي عمو عمه وخيلي كلمه هاي ديگه ...و كم كم داري جمله بندي ميكني ماماني بده مي مي بده ... و خيلي هم شما و بابا رضا باهم كل كل ميكنيد از اونجايي كه عسلم عاشق و وابسته پتوش هست تا اينكه بابا رضا از سر كار مياد پتوي دخملمو بر ميداره و ميگه منه عسلم هم با عصبانيت پتو رو ميكشه و ميگه نه منه اين قد تكرار ميكنن كه بابا رضا خسته ميشه و كم مياره البته گل دخملم با يه حالتي ميگه نه منه كه دلم ميخواد بخورمش با اون طرز درست كردن چ...
17 مهر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به asal jon می باشد