عسل جونمعسل جونم، تا این لحظه: 10 سال و 1 روز سن داره

asal jon

بیست و شش ماهگی عسلم

سلام عشقم امروز بیست وشش ماهگی عسلم مصادف شده با عید سعید فطر . بیست و ششمین ماهگرد تولدت و عیدت مبارک نفس مامانی امروز نهار همگی به اتفاق هم رفتیم باغ عمو علی شب هم بچه ها رو بردیم پارک شادی خیلی خوش گذشت .... ...
17 تير 1395

بیست و پنج ماهگیه عسلم

سلام نفسم امروز اولین ماه است که پا به سه سال گذاشته ای امروز سومین هفدهم خرداد است که هستی انشالله که همیشه سالم و پایینده در کنار هم باشیم به امید خدا...... الن چند روزی هست مشغول پروژه سنگین از پوشک گرفتن هستم چقدرم سخته..... برای فرزندت از بین تمام اسباب بازی ها یک بادکنک بخر … بازی با بادکنک خیلی چیزارو به بچه یاد میده : بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک تا بتونه بالاتر بره ! بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن ، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه ! مهم‌تر از همه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اون قدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که ر...
17 خرداد 1395

مهمانی عقیقه مهشید جون

سلام عزیزم 95/3/6 مهمانی عقیقه مهشید جون بود فامیلای عمو علی و فامیلای خودمون دور هم جمع بودیم خیلی خوش گذشت عکس هم زیاد گرفتم متاسفانه از گوشیم پاک شدن یعنی سرکار خانم پاک کردین و هیچ اثری ازشون نیست فقط چند تا عکسی که با دوربین گرفتم مونده و فیلمها.....مهشیدم که کلا تو عکسا نیست ... اینم کارت دعوت و عسلم دم در زستوران جوجه طلایی   ...
7 خرداد 1395

عقیقه مهشید جونی

سلام نفسم امروز چند روز از سفر بسیار دوست داشتنی و فراموش نشدنی مان از کربلا میگذرد عمو علی تصمیم گرفته بود مهشید جون رو عقیقه کنه امروز کلی معرکه داشتیم تو حیاط بابا جونی مهشید از گوسفند میترسید کلی هم گریه کرد برای خوندن دعای عقیقه که بابا جونی میگفت بیاد پیش من هم نیومد فقط از پشت پنجره نگاه میکرد عوضش عسل خانم دنبال ببی و شعر ببیی میگه بع بع رو تند تند میخوند براش خلاصه این ببیی طفلی به دست بابا جون وکمک عمو جلال و عمو حسین و عمو علی شوهر خاله های عزیز  و دایی جون جان به جان آفرید ......   عسل له شد خاله   اینجام مطمئنه که ببییه جون داده ...
4 خرداد 1395

سفر کربلای مامان

سلام عسلم دخمله نازم با امروز شش روزه ندیدمت دلم میخواست الان پیشم میبودی و محکم بغلت میکردم و اون دستای کوچولوی نازت و میبوسیدم مامان الان نجف اشرف با مامان جونی و فامیلای باباجونی و خاله زهرا به بارگاه شریف امیرالمؤمنین اومده جات خیلی خالی هست هر روز خاله جون ها عکس و فیلم ازت میزارن برام و با ایمو در ارتباطیم به خدا میسپارمت عزیزم....       ...
1 خرداد 1395

دو سالگیه عسلم

سلام بانوی ارردیبهشتی من  عسل عزیزم فرشته دوست داشتنی و مهربون من تولدتت هزاران هزار بار مبارک عشق مامان چقدر خوب است که هستی عشقم نفسم اینقدر که من تکرار کردم عشقه منی تو نفسه منی تو ....عسلمم یاد گرفته و همیشه با خودش تکرار میکنه برای من و برای نی نی هاش .....  چه زود میگذردانگار همین دیروز بود که متولد شدی با شروع دومین ماه بهار93دخمل اردیبهشتیم متولد شد و در زمستان 93 اولین رویش دندان دخترم و با آغاز سال 94 تاتی تاتی کردن عسلم ودر هفدهم اردیبهشت 94 جشن تولد یکسالگی گل دخمرم و شیرین زبانی های تابستانه عسلم ...وهم اکنون هفدهم اردیبهشت 95 دو سالگی عسلم این روزها دخمله قشنگم آغوش میگشایید و ابراز احساسات میکند و دوستت دا...
17 ارديبهشت 1395

اولین شب اتاق عسلم

سلام نفسم چند روزه با بابایی تصمیم گرفتیم تو اتاق خودت بخوابونیمت گلم امروز ظهر بردمت حموم بعد از حمام تو اتاق خودت خوابوندمت مامان نوبت دندون پزشکی داشت بابا رضا از سر کار اومد منم رفتم دندون پزشکی تا نه شب طول کشید حسابی با بابا رضا بازی کرده بودین خلاصه شام خوردیم و موقع خواب رسید دخمله گلم اومد تو اتاق خودش رو تختش مامان برات کتاب قصه خوند و بعد از کمی کلنجار رفتن با خودت خوابت برد گلم یه شیشه شیر تو خواب بهت دادم الانم دخملم در خوابه نازه منم تو اتاق خودم خوابم نمیبره این اولین شبیه که جات کنار مامان خالیه عشقم ایشالله تا صبح راحت بخوابی گلم و به اتاقت عادت کنی عشق مامان جات رو تختت کنار مامان خالیه دختره نازم ایشالله هم...
29 فروردين 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به asal jon می باشد