چهارده ماهگي و منزل جديد
سلام گلم چهارده ماهگيت مبارك بلاخره بعداز شش سال اولين جابه جايي رو تجربه كرديم چقدر سخت بود چند روزي از ماه مبارك گذشته بود دايي جون ها و شوهر خاله جوني ها خيلي اذيت شدن تا از اون پله ها وسايل و اوردن پايين ساعت ده شب شروع كرديم تا سحر ساعت سه صبح چند روز قبل هم وسايل آشپز خونه رو با دايي جون احمد اورده بوديم و از رو فزصت چيده مان كرديم ولي چه خبر بود هركس ميومد ميديد ميگفت تا دو سه ماه ديگه اينا جمع نميشه امروز نت وصل شد خونه هم چند روزي هست كه مرتبه پرده ها هم آماده و نصب شده خدا رو شكرالان چند شبي هست كه خونه جديد ميخوابيم و عسلمم بيشتر ميبينم و كنارم هست ضمنا با خونه مامان جوني دو سه تا كوچه فاصله داريم از اول ماه رمضون هر شب خونه ماماني افطار هستيم اين چند روزه هم صبح كه بيدار ميشيم خونه ماماني حاضر ميزنيم تا آخره شب بعضي شبا هم با خاله جوني ها ميريم پارك به عمو علي شوهر خاله جون زهرا و عمو حسين داماد جديدمون خيلي وابسته اي گلم اصلا بگم با مردا ميونت جوره حرصه خاله جون مريم و در مياري هميشه و ديگه اينكه خونه كنار مركز بهداشتهو مسجدفاطمه الزهرا و حسينيه اعظم سر كوچمونه و اينجا حياط هم داريمو اينكه اولين بار عسلم و تو اين خونه بردم حموم تا امروز مامان جوني عسل و حموم ميكرد ولي امروز خودم به تنهايي عسل و حمومش كردم هورااااااااااااااااااااا
عسلم و خونه جديد
لطفاً برای دیدن بقیۀ عکسها به ادامه مطلب بروید...
آماده رفتن به خونه مامان جوني.....
اولين باري كه رفتي پارك بادي اينم مهدي جون مهشيد جون كه به زحمت تا بالا بردنت....