تمپایی من و عسلم
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی ، به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من ، به که گویم که تو باران زمستان منی
امروز اول مهر آغاز فصل پاییز
سلام عزیزم صبح که از خواب پاشدی طبق معمول تو حیاط مشغول دو چرخه سواری و بازی با دمپایی های تو خونه که میگی تمپایی با اجازتونم تو کوچه رفتین و رو آسفالت جدید و تمپایی ها کثیف شدن و پاک نمیشن اومدی ناراحت مامان تمپاییمو بشور گفتم پاک نمیشه باشه برات میخرم که گیر دادی بریم بخریم با همدیگه رفتیم بازار و دو جفت مثل هم خریدیم برا من و شما خیلیم قشنگ بود با هم ست شد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی