عسل جونمعسل جونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

asal jon

ده ماهگيه عسلم

نفس مامان ده ماهگيت مبارك .... عشق مامان  پوره كدو حلوايي خيلي دوس داري  دستت و ميگيري و لي لي لي حوضك ميخوني از مبل و ميز ميگيري و بلند ميشي و راه ميري كلماتي هم كه ياد گرفتي بابا ماما لي لي ...
17 اسفند 1393

نه ماهگي و رويش اولين مرواريد عسلم

نه ماهگيت مبارك عزيزم       امروز تولد فرانك جون دختر دوست مامان بود ولي شما رو نبردم گلم خونه ماماني بودي بعدم بابا رضا اومده دنبالت و رفتين خونه من كه از مهموني اومدم بغلت كردم و بوسيدمت احساس كردم يه چيزي تو دهانت سفيد ميزنه بعد با خوشحالي به بابايي گفتم متوجه نشدي عسل جون  دندون در اورده بعدم به ماماني و خاله جون ها خبر دادم اونام خيلي خوشحال شدن عزيزم و برات آش دندوني پختيم .....واينكه از دهم بهمن به خوبي سينه خيز ميكني البته يكم دير بود و ازلبه  مبل و تخت ميگيري و بلند ميشي تازگيام از حالت سينه خيز بلند ميشي و ميشيني و براي خودت دست ميزني گلم اينم آش دندوني عزيزم ت...
18 بهمن 1393

باشگاه مادران کلوپی شادوصمیمانه!!!

سلام با ثبت نام درباشگاه مادران ازمزایای این سایت بهره مندشوید: قرعه کشی ماهانه باجوایزی نظیر تبلت-3عددپلاک طلای مادر_3عددکارت هدیه و3عددپکیج محصولات ویتانا وجودپزشکان متخصص که بدون هزینه جوابگوی سوالات پزشکی شماظرف 24ساعت هستند وجود روحانیان ارجمند که پاسخگوی سوالات تربیتی شماخواهندبود بهرمندی از مطالب خوب ومفید خودسایت شمافقط باگذاشتن مطلب وپست میتونید امتیازماهانه ی خودتونوبالاببریدوجزسه نفراول سایت باشیدوبدون قرعه کشی برنده شوید ازهمین جاکلیک کنید وعضوشویدفردادیراست!! ...
21 دی 1393

هشت ماهگيه عسلم

هشت ماهگيت مبارك دختر گلم امروز خاله جون زهرا به سلامتي رفت كربلا انشالله به سلامتي هم  برگرده با خانوم عمو جان و دختر عمو جان منم با كمك مامان جوني براشون آش پشت پا پختم   حسين جوني مهشيد جوني ...
17 دی 1393

هفت ماهگي عسلم

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . .   زيباترينم هفتمين ماهگرد تولدت مبارك عسلم حرف ميزنهههههههه دد ب ب دست دسي ميكنه......... تمام دقایق مانده از عمرم به همراه زیبا ترین بوسه های عاشقانه هدیه ای برای هفتمين ماهگرد تولد تو ... امروز بعد از چند روز اومديم خونه چاه آشپزخونه بالا زده بود با عسلي رفتيم خونه ماماني دخترم حرف ميزنه ياد گرفته ميگه دد و ب ب و دست دست ميكنه  و ميرقصه كلي پيشرفت كردي خونه ماماني بسكه خاله جونا سربه سرت ميذاشتن دختر كم صبرم به آرزوت...
17 آذر 1393

عسل من

  لطفاً برای دیدن بقیۀ عکسها به ادامه مطلب بروید...   امروز بعداظهر من رفتم بيرون عسلم و بابا رضا با همديگه بازي كردن فك كنم خيلي خستت كرده كه اينجوري خوابيدي اخه چند شبه تا ساعت دو بيداري و گريه ميكني بعده  واكسنم همينطور مامانيم از كمبود خواب ديشب مريض شده بود الانم بابايي صدام زده ميگه بيا عسل وببين چي تو دهنشه منم  با دوربين اومدم بالا سر دخمله قشنگم اي جانم كسي نبوده پستونك دهن دخترم كنه قربونش البته عكستو تو وايبرم گذاشتم كلاهتم كه خيلي برات بزرگه از دست اين بابايي اينم شب بيداري هاي چند شب پيش   ...
22 آبان 1393

ششمين ماهگرد تولد عسلم

تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست به دنبال کوچکترین فرصت هستم تا بزرگترین تبریک را نثار قلب مهربانت کنم و جشن بگيرم براي ورق خوردن برگ سبز دیگری از ششمين ماهگرد  تولدتت گلم   لطفاً برای دیدن بقیۀ عکسها به ادامه مطلب بروید... ششمين ماه تولدت مبارك گلم  تو اين ماه سرما خوردي و يك هفته اي دارو بهت ميداديم  بابا رضا مرخصي گرفته بود بريم مركز بهداشت برا واكسن كه متاسفانه گفتن واكسن امروز نداريم اين دفعه هم بايد با مامان جون بريم بابايي هم كه دلش نمياد اشكتو ببينه ميگه بهتر با مامان بريد دخملم لعاب برنج و فرني و حريره بادوم خيلي دوس داره  صدا ها و كلماتي هم كه ياد گرفتي ق اي  امي عكس قشنگاتم ...
17 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به asal jon می باشد