اولین شب اتاق عسلم
سلام نفسم چند روزه با بابایی تصمیم گرفتیم تو اتاق خودت بخوابونیمت گلم امروز ظهر بردمت حموم بعد از حمام تو اتاق خودت خوابوندمت مامان نوبت دندون پزشکی داشت بابا رضا از سر کار اومد منم رفتم دندون پزشکی تا نه شب طول کشید حسابی با بابا رضا بازی کرده بودین خلاصه شام خوردیم و موقع خواب رسید دخمله گلم اومد تو اتاق خودش رو تختش مامان برات کتاب قصه خوند و بعد از کمی کلنجار رفتن با خودت خوابت برد گلم یه شیشه شیر تو خواب بهت دادم الانم دخملم در خوابه نازه منم تو اتاق خودم خوابم نمیبره این اولین شبیه که جات کنار مامان خالیه عشقم ایشالله تا صبح راحت بخوابی گلم و به اتاقت عادت کنی عشق مامان جات رو تختت کنار مامان خالیه دختره نازم ایشالله هم...
نویسنده :
zakieh
11:57